پس از بهبودی، دوباره آموزش خلبانی را ادامه داد و پس از دریافت نشان خلبانی در سال ۱۳۵۲ به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمایی F4 ابتدا در پایگاه یکم شکاری مهرآباد و سپس در پایگاه سوم شکاری همدان مشغول به انجام وظیفه شد. پس از آن، برای انجام مأموریت های پروازی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد. این شهید بزرگوار در تاریخ 7 آذر 1359 در عملیات «مروارید» حماسه ای بزرگ آفرید و به کمک شهید خلبان حسین خلعتبری پنج فروند ناوچه عراقی را در حوالی اسکله «الامیه» و «البکر» منهدم ساخت و بقایای آن را به قعر آب های نیلگون خلیج فارس فرستاد. اوهمچنین در عملیات فتح المبین بسیار موفق عمل کرد و با فرماندهی گروه پروازی و بهره¬گیری ازنبوغ هوشمندانه خود توانست کمک بزرگی به پیشرفت عملیات نماید.  



پس از شکست نیروهای دشمن در عملیات بیت المقدس، جایگاه سیاسی دشمن در جهان متزلزل شد. در حالی که عملیات رمضان در حال شکل گیری بود، موضوع برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها در بغداد به ریاست صدام حسین مطرح شد. از بعد سیاسی این اتفاق برای جمهوری اسلامی ایران مطلوب نبود. اگرکنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در بغداد برگزار می شد صدام به مدت ۸ سال ریاست آن را به عهده می گرفت .تنها راهی که می شد از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد، ناامن نشان دادن بغداد بود. امنیت بغداد مسئله ای بود که صدام به آن افتخار می کرد. به این ترتیب بی اثر کردن این اجلاس در دستور کار قرار گرفت و ایران اسلامی اجلاس غیر متعهدها را تحریم کرد.

بغداد به کمک برخی از کشورهای غربی و شرقی از مدت ها قبل با استقرار سامانه های قوی پدافند هوایی پیشرفته و چند لایه به دژ نفوذ ناپذیر تبدیل شده بود. هدف قراردادن این شهر و اثبات ناامنی آسمان بغداد کار آسانی نبود. از طرف دیگر صدام با تبلیغات وسیع در یک نطق تلوزیونی عنوان کرد: « هیچ کس توانایی ناامن کردن پایتخت عراق را ندارد ». در این جا بود که ناامنی بغداد در دستور کار قرار گرفت.

 لذا قرار شد این ماموریت به نیروی هوایی واگذار تا به جهانیان ثابت شود که به رغم تبلیغ صدام، آسمان بغداد در پهنه پرواز قدرتمندانه عقابان تیزپرواز ایران قرار دارد و این سخنان صدام گزافه ای بیش نیست.

سرانجام عملیات درساعت 5:30 صبح سی ام تیر ماه 1361 آغاز شد و قرار بود که سه فروند فانتوم تا مرز پرواز کرده و تنها دو فروند فانتوم از مرز عبور کرده و به هدف حمله ور شوند و فانتوم سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد .مأموریت با حرکت فانتوم شماره یک که رهبری گروه را بر عهده داشت آغاز شد و حرکت گروه از سمت شرق به جنوب شرقی بغداد و سپس پالایشگاه الدوره پیش بینی شده بود .از طرفی پدافند هوایی عراق تا دندان مسلح بود و سد آتش نفوذ ناپذیری را مهیا کرده بودتا جایی که شهید دوران در نامه های مربوط به این مأموریت ، نوشته بود : «نود درصد احتمال برگشت نیست » .

بعد از اینکه جنگنده ها تا 15 کیلومتری بغداد پرواز کردند با آتش پدافند هوایی دشمن روبرو شده و در همین فاصله چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد کرد و موتور سمت راست هواپیمای شهید دوران از کار افتاد. اما او همچنان تصمیم به ادامه عملیات گرفت و طبق برنامه بعد از عبور از آن نقطه به سمت جنوب شرق بغداد حرکت و ادامه مسیر می دهد و پالایشگاه الدوره را با وجود محافظت از سوی پدافند قوی بمباران و تمامی بمب ها را روی پالایشگاه خالی کرد. پالایشگاه به شدت در آتش می سوخت و در حالی که دود ناشی از سوختن پالایشگاه تمام منطقه را فراگرفته بود، ناگهان قسمت عقب هواپیمای شهید دوران بر اثر اصابت گلوله های ضد هوایی آتش گرفت. در این لحظه شهید دوران از خلبان کابین عقب ( سرتیپ آزاده منصور کاظمیان) خواست که هواپیما را ترک کند و هنگامی که با مخالفت ایشان روبرو شد دکمه خروج کابین عقب را زده و به این ترتیب ایشان به بیرون پر تاب می شوند. شهید دوران بارها در سخنانش گفته بود: « اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال درآورده و بر سر دشمن فرود می آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد ». او به سمت محل اجلاس سران ادامه مسیر داد. شعله های آتش هر لحظه بیشتر و ارتفاع هواپیما هر لحظه کمتر می شد. در حالی که هنوز هدایت هواپیما را به عهده داشت آن را به ساختمان اجلاس می کوبد و در سن 32 سالگی به مقام رفیع شهادت نائل می آید.

او با این عمل خود ثابت کرد که عشق به میهن بالاتر از احساسات و عواطف شخصی است و مطمئناً در آن لحظه به فکرتنها یادگارش، امیر رضای کوچکش هم بود. او می توانست با پریدن از هواپیما تن به اسارت دهد و مأموریتش را نیمه کاره رها کند و پس طی دوره اسارت به وطنش برگردد و در کنار همسر و فرزندش به زندگی ادامه دهد. ولی حاضر به این کار نشد. او با عزت نفس وشخصیت خاصی که داشت به هیچ وجه زیر بار زور نمی رفت. چه بسا با روحیه خاصی که داشت اگر هم به اسارت در می آمد با عوامل امنیتی عراق درگیر می شد و به قطع و یقین در اسارت به شهادت می-رسید. او بارها قبل از حادثه به دوستانش گفته بودکه « بعثی ها آرزوی اسارت مرا به گور خواهندبرد ». شهید دوران با این اقدام فضای بغداد را ناامن کرد و ضمن وارد کردن خسارات بسیار به دشمن، باعث شد تا برگزاری این اجلاس به دهلی نو منتقل شود.

انتقال محل برگزاری اجلاس برای ایران یک پیروزی بزرگ سیاسی به شمار می رفت که دارای پیامدهای بسیار زیادی به نفع ایران و به ضرر عراق بود.

شهید عباس دوران در طول جنگ تحمیلی با ۱۰۳ سورتی پرواز جنگی – به رغم طول عمر کوتاه اما پر بارش- یکی از قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد.  به خاطر ضربات مهلکی که به دشمن وارد کرده بود بارها مورد تهدید و ترور قرار گرفت. از جمله اینکه در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادتها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ از ایشان دعوت شد تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آنجا می رود. یکی از موارد ترور هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور ناکام ماند.

این شهید بزرگوار خصوصیات اخلاقی خاصی داشت. به پاس مجاهدت و جانفشانی هایی که داشت به او پیشنهاد شد که به ستاد نیروی هوایی تهران منتقل شود. گویا همسر ایشان از این موضوع بسیار استقبال کرد و خیلی خوشحال بود و ایشان را برای انتقالی تشویق می کرد. اما او در دفتر یادداشتش نوشت:« باید بازبان خودش قانعش کنم انتقال به تهران یعنی مرگ من چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است».

گویا او به عشق جنگیدن در صحنه نبرد زندگی می کرد. او مرد خستگی ناپذیر صحنه نبرد بود و در این راه استراحت برای او بی معنا بود. در عملیات مروارید بعد از اینکه دو ناوچه عراقی در حوالی اسکله البکر و الامیه را مورد هدف قرار داد تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتباً هواپیما عوض می کردند. بطوری که بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که عملیاتی بود سوار می شد و دوباره به ادامه عملیات بر می گشت. همرزمانش می گویند که عباس بی‌نهایت شجاع بود و ازسخت‌ترین مأموریت‌ها استقبال می‌کرد. در عملیات مروارید به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مى‏گفتند و به اثبات هم رسید نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان حسین خلعتبرى به نابودى کشاندند.

پیکر پاک شهید دوران سالها در عراق بود تا اینکه درتاریخ 30 تیرماه ۱۳۸۱ بقایای پیکر امیر سرلشکر خلبان عباس دوران توسط کمیته جستجوی مفقودین به میهن منتقل شد و در پنجم مرداد ۱۳۸۱ طی مراسمی رسمی با حضور رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، مسئولان کشوری و لشکری، خانواده شهید و بستگان در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی، بر دوش همرزمان خلبانش تشییع شد. پیکر مطهر آن شهید به زادگاهش شیراز، منتقل شد.

 به پاس مجاهدت و فداکاری این شهید بزرگوار ارتش، پایگاه هوایی شیراز به پایگاه هوایی شهید سرلشکر خلبان عباس دوران تغییر نام یافت. او همچون نامش عباس، برای دفاع ازناموس و کیان برادران و خواهرانش، به شهادت رسید . و به راستی که او عباس دوران بود. روحش با روح شهدای کربلا محشور باد ویادش گرامی باد.

 در خاتمه این مقاله نظر شما عزیزان را به بخشی از دل نوشته های این شهید بزرگوار جلب می کنم تا با خواندن آن به مکنونات قلبی و اخلاص ایشان بیش از گذشته پی ببریم.

«دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟...باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. »


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: